عــــــــــــاشـــــــــــقــــــــــــــــــانــــــــــــه


ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ” ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ، ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ… ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ...

 


 

 

|

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی

شد عصای عشق...

 

 

|

دلـــم واســه تــویـــی تنـــگ شـــده،
کــه هــیـچ وقـت نـمـی تــونــی بـفـهـمــی چــه انــدازه دلتنگم
و چـه اندازه عــاشـقـانـه، بـــه دور از هـوس، صـادقــانه، تــو رو دوستت دارم

 

|

عاشقم، عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان


سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان


با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب


خواهم آمد من به کویَت، گر نمیدانی بدان


مشنو از بد گو سخن، من سُست پیمان نیستم


هستم اندر جستجویت، گر نمیدانی بدان...

گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من


زنده می گردم به بویت، گر نمی دانی بدان


اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت


بسته آن را تار مویت گر نمی دانی بدان


گر رقیب از غم بمیرد، یا حسرت کورش کند


بوسه خواهم زد به رویت، گر نمیدانی بدان


هیچ می دانی که این لاهوتی آواره کیست؟


عاشق روی نکویت گر نمی دانی بدان


عاشقم عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان


سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان

|

مـیگویند نا امیدی از درگاه خداوند کفر است …

مــن کافر نیستـم !

و تـو برمــیگردی …

.

.
تلــخ است …

فــرداهـایــی را مـیگـویـم

کـــه قـرار است

از تـــو کــــه همه دنیای منـی

یک انســان معمــولــی بـسازم !

.

.
او راحت از مــن گذشت ،

اگر خدا هــم راحت از او بگذرد

قیامت را ” مـــن ” بپا میکنم …

.

.

دلم یک آلــزایـمر خفیف مـیخواهد !

آنقدر کــه یادم نرود به نفعم است کــه به چند زبان زنـده دنیا سکوت کنم …

.

.

رهاکردی چرادست دلم را …

به خاک وخون کشیدی حاصلم را …

مرا تو میکشی صدبار درروز ،

ولی من دوست دارم قاتلم را …

.

.
ببچاره مــن …

بــه قلاب صید ماهیگیری افتادم کــه فقط برای ” تفریح ” ماهی مـیگرفـت …

.

.
بلافاصله پــس از مــرگم مرا به خاک نسپارید …

او عادت دارد دیر بیایـد …

 

|
صفحه قبل 1 صفحه بعد